کتاب چهار میثاق

کتاب چهار میثاق اثری از دون میگوئل روئیز

به جرات میتونم بگم که این کتاب یکی از بهترین کتابهایی است که یک شخص میتونه زمان براش صرف کنه و بارهای بار حتی بیش از صد بار این کتاب رو مطالعه کنه، این کتاب در واقع میتونه باورهای یک شخص رو تغییر بده باورهایی که از زمان تولد و حیات ما به واسطه دیده ها و شنیده هایی در اطراف ما، باورهایی که از جانب خانواده، دوستان و … به ما قبولانده شده است!

همه زندگی ما توسط باورهای ما، طرز تفکر ما شکل میگیره و این باورهاست که باعث میشه چقدر اعتماد به نفس داشته باشیم، چقدر به خداوند ایمان داشته باشیم، چقدر باور داشته باشیم که ما میتوانیم زندگیمان را آنطور که میخواهیم بسازیم و زندگی را زندگی کنیم…

پیشگفتار و معرفی کتاب در واقع به مهمترین و حیاتی ترین بخش های زندگی ما اشاره میکنه که در حال حاضر چطور زندگی می کنیم و چطور باید زندگی کنیم و این موارد چقدر زندگی ما رو تحت تاثیر قرار داده است.

در این مطلب قصد دارم بخش هایی از پیش گفتار و معرفی کتاب رو بنویسم و همچنین قسمت هایی از کتاب صوتی را که بسیار تاثیر گذار است قرار دهم  و عقایدم را بیان کنم و در نهایت نتیجه گیری از مطالعه این کتاب داشته باشم، تا هم بتوانم این مطلب را برای خودم آرشیو کنم و گاهی اوقات به خودم یادآور شوم و هم شاید برای دوستانی مفید واقع شود.

بررسی و تحلیل بخش های از مطالب کتاب چهار میثاق :

۳۰۰۰ سال پیش شخصی آموزش میدید که حکیم شود تا دانش نیاکان خود را یاد بگیرد و ادامه دهد اما چیزی در دلش بهش میگفت که چیزی بیشتر از آن موارد را باید فرابگیرد…

همیشه احساس آدم از دلش نشات میگیره، در واقع دل آدم باهاش حرف میزنه و کلامی از جانب نشانه هاست، نشانه هایی از جانب خداوند که با زبان نشانه ها بهت میگه چیکار کنی! و این زبان بهت احساس میده، احساس خوب، احساس اگر خوب باشه در مسیر درست هستی و احساس خوب یعنی رشد، پیشرفت و موفقیت و نزدیکی به خداوند.

هنگامی که در خواب بود رویایی دید که بدنش را که خفته است تماشا میکند، همزمان با میلیون ها ستاره در آسمان میدرخشید، در درونش اتفاقی افتاد که زندگیش را دگرگون کرد، بدنش را نگاه کرد صدای خودش را شنید که میگفت من از نور ساخته شده ام من از ستارگان ساخته شده ام…

اگر به حرف دلمون جواب بدیم، پاسخ دریافت میکنیم و این همان پاسخی بود که دریافت کرد، رویایی که در جهت تایید آن دید.

همه چیز در هستی تجلی یک موجود زنده است که ما او را خدا می نامیم. همه چیز خداست! هنگامی که دانست حقیقا چیست! به بقیه انسان های اطرافش نگریست، به طبیعت نگریست، به حیرت افتاد و خود را در همه چیز دید، در همه موجودات بشری، در ابرها، در باران دید…

به سختی می توانست صبر کند تا آنچه را که کشف کرده است با دیگران به اشتراک بگذارد، اما برای توضیح دادن کلماتی وجود نداشت، او کوشش کرد تا به دیگران بگوید اما دیگران نمیفهمیدند، آنها می فهمیدن که او تغییر کرده است که چیز بسیار زیبایی در درونش موج میزند، آنها متوجه شدند که او در مورد هیچ کس و هیچ چیز قضاوت نمی کند، او دیگر شبیه هیچ کس نبود، او میتوانست همه را خیلی خوب درک کند اما هیچ کس نمی توانست او را درک کند.

وقتی به نشانه ها باور میکنیم، وقتی باور میکنیم که همه چیز در هستی تجلی خداوند است، در واقع خداوند با زبانی که باورش کردیم با ما صحبت میکند و آنقدر برای ما واضح و زیبا قابل درک خواهد بود که دوست داریم با کسانی که دوستشان داریم به اشتراک بگذاریم اما واقعا کلامی برای بیان آنها نیست و این موقعه که دیگران ما رو شاید دیوانه خطاب کنند! چراکه از دید آنها این کلام بی معنی است و جزو بدیهیات است.

آنان به این باور رسیدند که او تجسمی از خداوند است، وقتی این را شنید لبخندی زد و گفت حقیقت دارد، من خدا هستم اما شما هم خدا هستید، ما مثل هم هستیم من و شما، ما تجلی نور هستیم، ما خدا هستیم… اما باز هم مردم او را درک نمیکردند…

او خود را در همه میدید…

فهمید که به زودی همه مواردی که آموخته است را فراموش میکند، برای اینکه همه آنچه را که آموخته است به خاطر آورد پس تصمیم گرفت خویشتن را آینه دودی بنامد ، تا بتواند همیشه به خاطر آورد که ماده یک آینه است و دود بین آینه ها آنچیزی است که نمیگذارد بدانیم که چه کسی هستیم، او میگفت من آینه دودی هستم چون در همه شما به خویشتن نگریستم اما اگر نمیتوانیم خود را در دیگران باز شناسیم به دلیل وجود دود بین آینه هاست، این دود رویاست و آینه شما هستید کسی که رویا می بیند…

اما در اینجا رویا به چه معناست!

رویا دربرگیرنده تمام قوانین اجتماعی، باورها، مقررات، مذاهب و فرهنگ های مختلف است که شامل چگونگی اداره حکومت ها، مدارس، وقایع اجتماعی و تعطیلات هم می شود.

ما با توانایی رویا دیدن به دنیا می آیم و انسان هایی که پیش از ما زیسته اند به ما می آموزند که چگونه به شیوه جامعه رویا ببینیم!

رویای برونی بشر تعداد بیشماری قاعده دارد و هنگامی که فردی متولد می شود ما توجه او را جلب میکنیم و این قواعد را وارد ذهنش می سازیم، رویای برونی از پدر و مادر، مدارس و مذهب استفاده می کند تا به ما بیاموزد چگونه رویا ببینیم.

در واقع رویا همان افکار و باورهایی است که ما از اطرافیان و دیده ها و شنیده ها آموخته ایم که میتواند درست و یا غلط باشد. الان سوالی که مطرح می شود که چگونه میتوان فهمید یک باور درست یا غلط؟! چگونه میتوان فهمید باید این باور را تغییر داد یا باورش کرد؟! پاسخ به این سوال یک کلمه است “احساس”. باور و طرز تفکری که به ما احساس خوب و آرامش بدهد از سرچشمه اش نشات میگیرد و با ذات انسان همخوانی دارد.

توجه قابلیتی است که باعث می شود ما بر آنچه مایلیم دریافت کنیم متمرکز شویم و آن را تشخیص بدهیم، ما میتوانیم همزمان میلیون ها چیز را دریافت کنیم، اما با استفاده از توجه می توانیم آنچه را می خواهیم در پیش زمینه ذهن نگه داریم. بزرگسالان اطراف ما توجه ما را جلب کردند و اطلاعاتی را از طریق تکرار به مغز ما داده اند از این طریق است که ما هر چه می دانیم آموخته ایم، ما با استفاده از توجه مان یک واقعیت جامع، یک رویای جامع را فرا میگیریم، فرا میگیریم که چگونه در جامعه رفتار کنیم، چه چیز را باور کنیم و چه چیز را باور نکنیم، چه چیز پذیرفتنی است و چه چیز نیست، چه چیز خوب است و چه چیز بد، چه چیز زیباست و چه چیز زشت، چه چیز درست است و چه چیز غلط، همه چیز از پیش تعیین شده است.

این جمله رو زیاد شنیدیم که میگن از هر چیزی بترسید به سرتون می آید! تا حالا فکر کردیم چرا واقعا اینطوریه؟! به هر چیزی توجه کنی آن را وارد زندگی خودت میکنی! و وقتی از موضوعی میترسیم بیشتر و بیشتر بهش توجه میکنیم و این باعث میشود در مدار و فرکانسی قرار بگیریم که آن موضوع برای ما رخ دهد. توجه یکی از مهمترین رفتارهایی است که ما میتوانیم با مدیریتش زندگی خودمان را بسازیم.

شما زبان خود را انتخاب نکرده اید، شما مذهب یا ارزش های اخلاقی خود را انتخاب نکرده اید، آنها قبل از تولد شما وجود داشته اند، ما هرگز مجال این را نداشته ایم که انتخاب کنیم که به چه چیز باور داشته باشیم و به چه چیز نه، ما هرگز کوچکترین این میثاق ها را انتخاب نکرده ایم، ما حتی نام خود را نیز انتخاب نکرده ایم، ما به عنوان کودک امکان این را نداشتیم که باورهای خود را انتخاب کنیم اما اطلاعاتی را که انسان های دیگر درباره رویای سیاره زمین به ما منتقل کرده اند را پذیرفتیم، تنها راه ذخیره سازی اطلاعات پذیرش میثاق هاست…

به تدریج که میثاق ها را می پذیریم آنها را باور میکنیم و این آن چیزی است که ایمان نامیده می شود، ایمان داشتن یعنی باور داشتن بدون قید و شرط…

در واقع ما در هر جامعه ای که باشیم باورها و افکار آن جامعه را باور میکنیم و کودکان ما نیز همان باورهایی را خواهند داشت که ما داریم، بسیاری از ما شنیده ایم که در فلان کشور که به ظاهر غیر مسلمان هستند رفتار و فرهنگشان هزاران برابر از فرهنگ و افکار کشورهای مسلمان والاتر است و اگر کمی دقیق تر به قضایا نگاه کنیم در واقع تمام افکار و فرهنگ و باورهای انها از بخش های اصلی اسلام سرچشمه گرفته است و اصل قضیه را درک کرده اند دقیقا همان چیزی که در کشورهای به ظاهر اسلامی رعایت نمیشود و اصل را ول کرده و به فرع چسبیده اند!

کودکان هرچه را بزرگترها بگویند باور میکنند، ما با آنها موافقت میکنیم و ایمانمان به قدری قوی است که نظام اعتقادیمان کل رویای ما از حیات را در اختیار میگیرد، ما این باورها را انتخاب نکرده ایم و امکان داشت علیه آن ها عصیان کنیم ولی به اندازه کافی قوی نیستیم تا پیروز شویم نتیجه این است که با توافق خودمان به این باورها تسلیم می شویم، من این روند را اهلی شدن انسان ها می نامم. از طریق این اهلی شدن است که ما می آموزیم چگونه زندگی کنیم و چگونه رویا ببینیم…

ما همچنین قضاوت کردن را یاد میگیریم، خودمان را مورد قضاوت قرار میدهیم، دیگران را مورد قضاوت قرار می دهیم، نزدیکانمان را مورد قضاوت قرار می دهیم…

همه تمایلات ما در فرآیند اهلی شدن از بین رفته است

در نهایت اگر تا پایان این توضیحات را مطالعه نمودید و برایتان جذاب بود توصیه میکنم فایل صوتی آن را تهیه کنید و بارهای بار گوش کنید تا باورهای درستی برایتان ایجاد شود که تاثیر مستقیم روی زندگی دارد.

دانلود کتاب صوتی چهار میثاق

Comments