چند شب قبل بود منزل یکی از اقوام بودم که پسرشون از خدمت سربازی برگشته بود! موضوعی رو تعریف کرد که :
چند ماه قبل با یکی از دوستام رفته بودم برای آکواریومش ماهی و غذاشون رو تهیه کنه منم همراش بودم و همونجا مسائلی رو یاد گرفتم. بعد از اون موضوع که رفتم سربازی موقع تقسیم گفتن کی در مورد پرورش ماهی اطلاعات داره و منم دستم رو بالا بردم و همون مطالبی که چندماه قبل در عرض ۱۰ دقیقه یاد گرفتم رو گفتم ، من رو گذاشتن برای بخش پرورش ماهی! و مثل اینه که اونجا رفتم این شغل رو یاد بگیرم و الانم قصد دارم بعد خدمت اینکار رو توسعه بدم و …
بعد از این موضوع بود خیلی فکر کردم، به تمام موضوع ها و مسائلی که برام پیش اومده فکر کردم و دیدم همه شون از کوچکترینشون تا الان زنجیروار به هم متصل هستند و انگار پیش زمینه ی هم هستند.
اینکه توی یک تیم برنامه نویسی باشم و مدتی مسئولیت بخشی رو به عهده بگیرم، اینکه مدتی مسئول انجمن نجوم باشم، مدتی شراکت کنم و … همه ی این اتفاقات و تجربیات زمینه ای بودند برای اینکه من الان اینجا باشم و ایمان دارم دارم در مسیری حرکت میکنم تا به هدفی که دارم برسم و این مسیر رو خدای عزیزم برام آسون میکنه و افرادی رو وسیله قرار میده تا یاد بگیرم و برم جلو تا به مقصد برسم .
واو چقدر محشره که الان دارم بهش فکر میکنم واقعا هیچ چیزی اتفاقی نبوده و نیست پس سعی میکنم بیشتر از تک تک لحظاتم استفاده کنم.
بیایید کمی فکر کنیم به همه ی مسائلی که پیش اومده ، تنها دلیلش هدفیه که داریم و فرکانسیه که روش قرار داریم و اگر درست فکر کنیم اون وقته که به مقصد می رسیم. هر چیزی پیش بیاد قبلا جذبش کردیم….
براتون آرزوی شادی و ثروت دارم 😉