شادى از خرد عاقل تر است

اینکه فکر کنم به ۱۰ سال قبل از زندگیم برگردم برام هیجان انگیزه و  فکر کردن در این مورد من رو به نتایج فوق العاده ای رسوند. قبل از ادامه ی صحبتم مطلب زیر از آقای دان هرالد ( Don Hrold ) رو بخونید که چقدر زیباست :

البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد
اگر عمر دوباره داشتم،
مى کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم.
همه چیز را آسان مى گرفتم.
از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم.
فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى گرفتم.
اهمیت کمترى به بهداشت مى دادم.
به مسافرت بیشتر مى رفتم.
از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بیشترى شنا مى کردم.
بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج کمتر.
مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات واهى کمترى.
آخر، ببینید، من از آن آدمهایى بوده ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته منهم لحظاتِ سرخوشى داشته ام.
اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى داشتم.
من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى روم. اما اگر عمر دوباره داشتم، سبک تر سفر مى کردم.
اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى دادم.
از مدرسه بیشتر جیم مى شدم.
گلوله هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى کردم.
سگ هاى بیشترى به خانه مى آوردم.
دیرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابیدم.
بیشتر عاشق مى شدم.
به ماهیگیرى بیشتر مى رفتم.
پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى کردم.
سوار چرخ و فلک بیشتر مى شدم.
به سیرک بیشتر مى رفتم.
در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى کنند، من بر پا مى شدم و به ستایش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى گوید: “شادى از خرد عاقل تر است”.
اگر عمر دوباره داشتم، گْلِ مینا از چمنزارها بیشتر مى چیدم …

 

قبل از هر چیزی این سوال رو از خودمون بپرسیم

وقتی میخواهیم به ۱۰ سال قبل برگردیم چرا باید بعضی چیزها رو تغییر بدیم ؟! و چرا شاید تغییری در مسیر زندگیمون بدیم ؟!

جوابش فقط یک جمله ی ساده ست “ برای اینکه حس خوبی داشته باشیم و در آرامش و شادی زندگی کنیم

اینکه من به ۱۰ سال قبل برگردم :

به دانشگاه نمیرم، زبان میخونم، سفر میکنم، پول درمیارم و ….

همه ی اینا برای اینه که حس خوبی داشته باشیم و از زندگی لذت ببریم.

واقعیت امر اینه که شاد بودن هیچ ربطی به پولدار بودن و … نداره ، آدم های زیادی هستند میلیاردر هستند ولی زندگی خسته کننده ای دارند و شاد نیستند به این خاطر که نمیدونن برای چی زندگی میکنند.

از وقتی تصمیم گرفتم شاد باشم واز زندگی لذت ببرم واقعا تاثیر خیلی زیادی دیدم حضور خداوند رو بیشتر در زندگیم احساس کردم و سعی کردم باهاش دوست باشم، وقتی میرم بیرون ساعت ها عکاسی میکنم به این خاطر که با دقت بیشتری به خلقت و زیبایی بنگرم و ازشون لذت ببرم و همینطوری ازشون رد نشم، وقتی پاهام رو روی شنهای لب دریا میذارم با تمام وجودم حسشون میکنم، هنگامی که گرمی چای و قهوه رو حس میکنم لذت می برم و وقتی زیر دوش آب سرد هستم از این نعمت فوق العاده سپاسگذار هستم …

عکاس : Joshua Earle

همه ی اینها باعث میشه شاد باشم از زندگیم لذت ببرم و حتی توی کارهام موفق ترعمل کنم چونکه خداوند رو کنارم دارم.

وقتی اینجوری زندگی کنم وقتی عزرائیل میاد میگه میکائیل بلند شو بریم وقت رفتنه، نمیگم یه روز دیگه بهم فرصت بده تا کارهایی که نکردم رو انجام بدم بلکه میگم : من توی این دنیا خیلی خوب زندگی کردم بریم اون دنیا تا از اونجا هم لذت ببرم و خدای خودم رو ببینم… این حس زیبا چقدر میتونه تاثیرگذار باشه روی زندگیم…خدایا سپاسگذارم که کنارم هستی.

پس ، اگر من به ۱۰ سال قبل برگردم ، از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى داشتم …

من خودم این فیلم رو دیدم لذت بردم :

پی‌نوشت :

۱) تصویر اصلی این مطلب برگرفته از وبسایت gratisography

شاد و ثروتمند باشید

Comments